پيام
+
حدود يه هفته پيش از قم كه ميومدم مشهد داخل ايستگاه راه آهن سه جوون كه قيافه كارگري داشتند رديف جلوي من نشسته بودند.جالب اينكه مرتب قربون صدقه هم مي رفتن و معلوم بود از نظر عاطفي خيلي به هم وابسته اند.
احمد ناظمي
90/9/19
~الف~
حدود نيم ساعتي گذشت كه يكيشون اومد كنارم نشست و گفت: «حاج آقا من خيلي يكيو دوست دارم چكارش كنم كه از عشقش خلاص شم؟» در وهله اول فكر كردم عاشق دختري شده براي همين بهش گفتم: اون دختره غريبه اس يا فاميله؟
~الف~
گفت: «نه من عاشق يه پسرم!» حالم اندكي بد شد. متوجه دگرگوني حالم شد و گفت: اون از من بزرگتره علاقه من بهش هم خداي ناكرده گناه نيست فقط به شدت دوريش برام سخته به حدي كه حتي تحمل يه لحظه دوريشو ندارم. دلم هميشه پر از آتيشه»
~الف~
گفتم «برو زن بگير» گفت: «گفتم که منظورم علاقه گناه آلود نيس!» گفتم: «ميدونم اما ازدواج خاصيتي که داره اينه که عاطفه ها رو جهت ميده اکثر افراد تا ازدواج ميکنن بيشتر عاطفه و علاقشون به سمت خانواده جهت داده ميشه تو هم اگه ميخواي خلاص بشي بايد زن بگيري اينجوري علاقت به اون آقا هم متعادل ميشه»
~الف~
موقع خداحافظي گفت که از سيزده سالگي نصف عمرشو داخل زندانها گذرونده و هر خلافي که بشه تصورشو کرد انجام داده اما محرم امسال ميخواد بره حرم امام رضا عليه السلام توبه کنه و پاک زندگي کنه. .. و من در فکر فرو رفتم که آيا خدا دستشو خواهد گرفت؟ و اون وقت از ته دل براش آرزوي سعادت کردم
شاخه طوبي
حاچي ميفرمودي با چه پشتوانه اي بره زن بگيره ...بيرون گود و لنگش كن برادر
~الف~
:) خب البته در اين رابطه كه چه جوري و با چه پشتوانه اي زن بگيره مفصل باهاش صحبت كرده بودم ولي به جهت اختصار اينجا سانسور شد
شاخه طوبي
دستت درد نكنه ههه
آ-4
سلام حاجي جون! کاش بهش ميگفتي اول به تکامل برسه بعد بره سراغ دختر مردم. مثل ما بدبخت نشه!
احمد ناظمي
من (الف) حاجي جان بودم حاجي جون حاج آقا فياضي جونه و البته فقط من و حاجي جون همديگه رو اينجوري خطاب ميكرديم / خب دختري كه در حد خود همون آقا حمزه به تكامل رسيده باشه هم موجوده مهم نون درآوردنشه كه براش كار هم پيدا شده بود